سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شب نوشت

سوم تیر مثل همیشه نبود!

فضل الله نژاد دیدگاه

 روز های تلخی را که در یکی از بزرگترین غم های عالم عزادار مادر هستی بودیم، بهت و بغض گلدسته های فروریخته و ثلمه رحلت فقیه سفر کرده همزمان  دنیایی از خشم و اندوه و عزا بر سرمان ریخته بود.

اما برای من همه این ها یک فصل مشترک داشت. این که: حضرت ولی عصر (ع) پای آن گلدسته های ریخته  ایستاده باشد، این که ولی زمان یکی از یاران بزرگ خود را از دست داده باشد ، در حالی که عده ای گرگ صفت و کفتار صورت با وقاحت چنگال نشان می دهند و این که ...

راستی، بد ترین لحظه علی(ع) و فاطمه (س) کدام بود؟

همه شنیده ایم که خود حضرت ، آن لحظه را بیان کرده است.

برای من، یکی از نکته های اصلی آن ماجرا، تنهایی اینان بود.

 چند روزی از رحلت پیامبر (ص) که امت برای دسترسی به آب وضوی او تلاش می کردند و هر کلام او را در سینه یا روی کاغذ نگه داشته بودند نگذشته بود، که در کوچه دخترش را می زدند و کسی نبود که حرفی بزند یا کاری بکند.

این وضعیت از آن چیز هایی است که کمر مرد را میشکند. به چشم های علی(ع) هم از یاد آوری اش اشک مینشیند. علی زمان را مدت طولانی بعد از نماز به گریه می کشاند و باعث میشود که خاک گلدسته و اندوه و عزا،‏همیشه بر سر شیعه نشسته باشد.

                                                           ****************************

روز های قبل از سوم تیر آن سال،‏برای من یاد آور چنین وضعیتی بود. باران نامردی و نیرنگ و اندوه تنهایی و مظلومیت سهم عده ای بود و غوغای حق به جانبی از طرف دیگر. عینا  مانند آن چه ویران کنندگان گلدسته ها و جوندگان ریشه ولایت فقیه  انجام میدهند.

همیشه از این که چطور عده ای که می گویند آن گروه باغیه نیستند، جانب حق را نمی گیرند ! حالا یا نمی ینند یا نمی خواهند ببینند.

به نظر می آید کار به این آسانی ها هم نیست. همه ادعا می کنند اگر در کربلا بودیم چه ها می کردیم یا اگر بودیم، سقف سقیفه را خراب می کردیم، اما آن چه رفتار بسیاری در فتنه های ریز و درشت همین زمانشان نشان میدهد، با آن ادعا مغایر است. و چه بسا بر تنهایی علی(ع)‏و فاطمه (س) می افزودند! بله! جانب حق را گرفتن مردانگی و انصافی می خواهد که به وقتش معلوم میشود در خیلی ها نیست!

روز های قبل از سوم تیر، با دلی پر از درد، گمان می کردم باز هم ماجرا همین خواهد بود و آن چه در گفتگو ها و صحبت ها بیان میکردم،  این بود که چطور حق را به این روشنی نمی بینید و چگونه ن همه نیرنگ و دروغ را نمی فهمید!

آن روز ها تلاش های افراد را که می دیدم،که دستشان خالی بود، طلبه هایی که پول جمع می کردند تا چند عکس و نوشته بیشتر پخش کنند، مغازه هایی که وقت و امکاناتشان را به جای در آمد زندگی به فریاد امید اختصاص داده بودند، کسانی که همه توانایی شان و دارایی شان زبان و سخنشان بود و دمی از گفتگو و محاجه و سفر به این طرف و آن طرف نمی استادند، هم از شوق و لذت و هم از اندوه و حسرت چشمانم اشک آلود می شد.

از روز های قبل از سوم تیر، بیشتر از همه اشک هایش یادم هست.

************************************

آن نیمه شب که دوستی به شوخی نتیجه را برعکس به من گفت، به گمان  این که باز هم حق قربانی سکوت تماشاگران و فتنه باغیان  شده، تعجبی نکردم. اما وقتی راستش را شنیدم، به شیرینی بهت زده شدم و فهمیدم که می شود و می توانیم!

 


کلمات کلیدی:

?بازدید امروز: (7) ، بازدید دیروز: (10) ، کل بازدیدها: (282839)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ