سلام
اول در مورد كلمه شبنوشت معتقدم كه نيمفاصله ميخواد چون فكر ميكنم كلماتي مثل دلنوشت، شبنوشت، كتابخانه، زودهنگام و... با اين كه داراي دو جزء مستقل (از نظر معنايي) هستند ولي يك كلمه مركب هستند و مفيد يك مفهوم هستند. در اينجا يعني نوشتههايي كه در شب نوشته شده است. اين از نظر كارشناسي بنده!
اما دربارهي وبلاگهاي ديگر شما بايد عرض كنم كه حرفهاي شما را دربارهي شخصيت وبلاگ و اين كه در حال حاضر مخاطب فعلي ديگر با وبلاگهاي ناشناس، سخت ارتباط برقرار ميكند و وبلاگهاي با شخصيت حقيقي نياز مخاطب را بهتر برآورده ميكنند و .... را يادمان نرفته است. همين هم بود كه كلرجيمن ناشناس را كه حتي معلوم نبود كجاي اين كرهي خاكي زندگي ميكند و اسم و رسمش چيست، تبديل شد به حامد آقاجاني در وبلاگ رسپنا. اسممان را گفتيم، پايش هم ايستاديم. خود سانسوري هم اگرچه از آن ناچاريم ولي تا حد زيادي بيخيال شديم و پيه خيلي چيزها را هم به تن خودمان ماليديم. با اين حال... هنوز مينويسيم و هستيم.
قرار نشد كه شما يك وبلاگ رسمي با نام خودتان داشته باشيد و تويش فقط گزارش جلساتي كه برگزار شده است را بنويسيد؛ يعني فقط تحت عنوان معاون آموزشي دفتر توسعه. اين خيلي كم است.
بارها به خودتان و همينطور به مهندس فخري و آقاي نجمي و ديگران گفتهام كه اگر شما چند نفر وبلاگنويس بوديد، دفتر توسعه و همين طور پارسيبلاگ و همينطور خيلي از وبلاگنويسها كه وبلاگنويسي خودشان را در بين شماها شروع ميكنند خيلي جلوتر از الان بودند؛ وبلاگنويسهاي مخالف ما و غير مذهبيها الگو دارند، كساني را دارند كه نقش محور را برايشان بازي ميكند، جاهايي را دارند كه با ديدن آنها تجربيات ديگران را دوباره تجربه نميكنند ولي شما و مهندس فخري و همين طور آقاي نجمي كه از اولينهاي وبلاگستان فارسي هستيد... تجربههاتان را احتكار كردهايد و به جز من و حسن و مهدي و علي و ديگراني كه حضوري باهاتان ملاقات داريم، هيچ كس از آنها استفاده نميكند. همين ميشود كه خيلي ضعفها برطرف نميشود. خيلي مشكلات هميشه ميمانند.
شايد اين حرفها را بايد براتان ايميل ميكردم ولي گفتم شايد خيليهاي ديگر هم هستند كه شرايط شما را دارند و بايد شكايت ما به گوششان برسد.
در هر صورت خيلي حال كرديم با نوشتههاتان كه در دل همهي ماست.
جاري باشيد...