• وبلاگ : شب نوشت
  • يادداشت : باز باران،...ياد آن ايام شيرين!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 17 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    زيبا بود اما ...

    خيلي بده كه بچه ها وقتي تا حدي بزرگ مي شن و نوجواني رو پشت سر مي گذارند و در آستانه جواني مي رسند، پشت سرشونو نگاه كنن و ببينند كه (آه ه ه ه ه ه) چه راه هاي نرفته اي رو پشت سر گذاشتند كه اگر رفته بودند الان چه جايگاهي مي تونستند داشته باشند ولي ...
    حضرت آقا يعني بايد از والدين شريف گلايه كنيم ؟

    - فكر مي كنم كه پدر مادراي عزيز اگر ذره اي علاقه مندي و شوق فرزندشون رو در زمينه اي ديدند بااااااااايد تلاش كنند تا حتي با هزينه اون رو شكوفا كنند ...
    فرض مي كنيم كه هزينه هم كردند و بعد از يكي دوسال بچه ادامه نداد، اولا كه مطمئنا در بزرگسالي ازش استفاده مي كنه (مطمئن باشيد)

    حداقل كم كمش اينه كه وقتي بزرگ شد از نظر روحي داغون نمي شه و ( عقده اي ) بار نمياد و در هر لحظه اي از ادامه حركتش آه نمي كشه ...
    * ادامش باشه براي روانشناسا ...

    * براي اينكه به متن شما هم بخوام ربطش بدم در اخر مي گم كه معلماي عزيز هم توجه به شكوفا نمودن و تبلور ذوق و احساس خودشون داشته باشند كه البته بنده هم بسيااااار بي نصيب نبودم و الان بايد حداقل يا مرجع تقليد بودم و يا رئيس جمهور و يا كم كمش ( نه ديگه اين بماند )

    پاسخ

    الحمد لله پدر و مادرم چيزي کم نگذاشتند. ولي وظيفه معلم ها خيلي سنگينه. درهر حال اميدوارم خدا به اون ها هم خير بده. به هرحال خوندن نوشتن ياد ما دادند!