برای پیدا کردن امکانات مناسب تشکیل کلاس های وبلاگ نویسی دفتر توسعه، خدمت مسئول یک مجموعه آموزشی رسیدم. ناامید و نگران!
اما وقتی از وبلاگ خودش گفت و خیلی بیشتر از انتظار ما، برای برگزاری کلاس ها همکاری کرد، کلی خوش به حالم شد. جای شما خالی، چای و شیرینی بعدی را با ولع بیشتری خوردم. (اولی اش راهم با ولع خورده بودم البته!)
اما چیزی که باعث شد شیرینی مورد نظر حسابی به کامم شیرین بشود، خاطرات ایشان (حاج آقای مورد نظر را عرض میکنم) بود از زمانی که اولین بار در قم به اینترنت وصل شده و بعدش سایت هوا کرده بودند!
آن زمانی که ایشان درباره اش حرف می زد، وقتی بوده که درتهران هم عده معدودی با اینترنت آشنا بودند.
به ایشان گفتم کاش این خاطرات را با جزییاتش در وبلاگتان بنویسید که دیگر بعضی ها نیایند در وبلاگشان بنویسند:
«الان بری از یه آخوند قم نشین بپرسی حاج آقا نظرتون در مورد چت چیه؟ میگه: چیز خوبیه؟ تو جیب جا میگیره؟ »
آخر برادر من ! یک چیزی بگو لا اقل در عقل خودت جا بگیرد! حالا جیب دیگران پیش کش!
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.