در ایام نمایشگاه رسانههای دیجیتال، با افراد مختلفی گفتگو کرده بودیم. از خبرنگار گرفته تا کسانی که صرف کنجکاوی میخواستند درباره وبلاگ بدانند.
درآنمیان مراجعه خواهر دانشجویی که برای تحقیقات درس دانشگاهی خودش درباره وبلاگ سوالاتی داشت، مانند بقیه افراد جزو امور جاری و معمولی نمایشگاه به نظر می آمد.
اما بعدتر فعالیت و تحقیقات موفق و مفید ایشان باعث تحسین و خوشحالی و دلگرمی شد.
ایشان علیرغم اتمام درس مربوطه، کار تحقیقی خود را در مورد وبلاگنویسی طلاب رها نکرده و شروع به نوشتن مطالبی در مورد بعضی از آنها کردهاند.
البته طبق معمول که قرعه هایی اینچنین به اسم من میافتد، حاشیهنویسی ایشان از وبلاگ مرحوم شبنوشت شروع شده و بدینوسیله مجبورم کرده اند چندکلمه ای به عنوان واکنش بنویسم.
اول اینکه انتظار داشتم مطلب ایشان بیشتر محتوا و روش را نقد کند. اما خودشان هم گفتهاند که هدفشان فقط معرفی بوده است.
دوم اینکه واقعا فکر نمیکنم وبلاگ من مطلب مفید یا قابلتوجهی برای کسی داشته باشد و آنرا صرفا برای معرفی در فعالیتهای وبلاگی و بیان نظرات رسمی یا شخصی ایجاد کردم و حرفهایم را در وبلاگ دیگرم مینویسم.
اما با این حال ننوشتن یا به قول دوستان کند نوشتن من دلایلی دارد که اگر کسی حوصلهاش را دارد در ادامه مطلب بخواندش!
ضمن اینکه همین نوشتهها را به عنوان اجابت دعوت حامد عزیز به بازی وبلاگی الفبای وبلاگنویسی محسوب و تقدیم میکنم!
راستش مشکل اصلی من با فضایی است که بعضی از این دوستان وبلاگنویس ایجاد کردهاند. البته چنین رفتارهایی از همان ابتدا که وبلاگنویسی بهراه افتاد وجود داشت. اما الان که اینقدر فضای وبلاگستان تغییر کرده، نمیتوان آنها را تحمل کرد.
من معتقدم وبلاگ، نوشتن آن، خواندنش، ارتباطهای وبلاگی و همه چیزهایی که به وبلاگ مربوط میشوند، جزئی از زندگی و مندرج در نامه اعمال ما هستند که به عنوان یک مسلمان باید به آنتوجه داشته باشیم.
وقتی مطلب مینویسیم. وقتی برای نوشتههای دیگران کامنت میگذاریم. وقتی بحث میکنیم.
همچنین رعایت اخلاق و آداب معاشرت به طور طبیعی مورد انتظار است.
اما ما چه میکنیم؟ سری به وبلاگها و کامنتهایشان بزنید. ببینید چند نفر اصلا نگاهی به مطلب نویسنده بیچاره انداختهاند! و چند نفر جملههای تبلیغاتیشان را درج کردهاند! تعارفهای آنچنانی، مطالب بیربط که در واقع میبایست پست وبلاگ خودشان میشد؛ عکسهای غولپیکر؛ التماسهای خجالتآور برای لینک دادن و سر زدن، حضور دائم و عشقولانه در وبلاگ خانمها! و و و
حتی به وبلاگی که صاحب آن فوت کرده رحم نمیکنند! در بین تسلیتها و نوشتههای دوستانش، میبینی یک نفر نوشته: این پستت خیلی زیبا بود! اتفاقا منهم در همین مورد چیزی نوشتم که حتما باید بخونی!!!
در لینک کردن که مصیبت دیگری در جریان است. واقعا ملاک لینک کردن به یک وبلاگ مطالب خوب و مفید بودن آناست یا لینک دادن به من؟؟؟
اصلا کدام وبلاگها را باید بخوانیم و در لیست مراجعات ما باشند؟ آنهاکه به وبلاگ من سر میزنند و کامنت بهبه و چهچه میگذارند؟ اصلا کی گفته باید برای هر پستی کامنت گذاشت؟
دعواهای وبلاگی هم داستان دیگری است. مثلا وسط دعوا یکی میآید و بدون اینکه بداند جریان چیست یک آجر بر سر یکی میکوبد!
بعضی از مسائل مخصوص پارسیبلاگ است. مثلا وبلاگ و نوشته منتخب فرصت خوبی برای معرفی وبلاگها به خوانندههاست. اما ببینید وقتی یک نوشته یا وبلاگ منتخب میشود، سیل تبریک و تهنیت در کامنتهای همان پست سرازیر میشود، دریغ از اینکه بسیاری از این افراد حداقل همان پست را خوب بخوانند! نشانهاش هم اینکه بعد از آن دیگر هیچوقت به آن وبلاگ مراجعه نمیکنند!! اگر وبلاگ خوبی است که باید همیشه خواننده و کامنتهایش زیاد بماند؟!
اصلا دوستان فکر میکنند در منتخب شدن یک وبلاگ چه اتفاقی میافتد؟ کاش مهندس فخری کمی بیشتر در مورد روند آن توضیح میداد که توهمها برطرف شود. به خصوص برای کسانی که سر این مسئله دعوا و قشقرق بهراه میاندازند.
حرفهای زیادی داشتم. اما خیلی طولانی شد. در واقع اینها بخشی از مسائلی است که مانع و ماتم بزرگی برای نوشتنم شده و اگرچه نشستن کبوتری روی درختی، آنرا تکان نمیدهد، اما بههرحال بال و پرم بسته شده است.
احتمالا این مطالب به بعضیها بربخورد یا به کار خودم ایرادهای زیادتری وارد باشد. اشکالات را با کمال میل و استقبال میشنوم و سعی میکنم برطرف کنم. اما ایجاد فضای سالم نقد و گفتگو یکی از نیازهای اساسی محله ما در وبلاگستان است که بسیار محروم و مغفول است. کمک کنیم تا با برطرف کردن نقصها وبلاگ بهتری داشته باشیم و اصولا آدم بهتری باشیم!
حالا طرفداران نیمفاصله بفرمایند شبنوشت درست است یا شب نوشت؟!
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.