حامد برنامهای گذاشته بود برای دور هم جمع شدن بچهها، آنهم به صورتی که من به شوخی اسمش را میگذارم مدل روشنفکری با مخلفاتی که برایش تعریف کردهام و البته در اینجا نمیتوانم بیان کنم.
قرار بود جمع ادبی باشد و گرچه به قیافه ما نمیخورد، از کودکی شعر و ادب فارسی شاید تنها مشغولیتی بوده که داشتهام. برای همین کمی جوگیر شدم و شعری که به تازگی نتیجه یک برانگیختگی روحی بوده را برای دوستان خواندم.
اگر به خودم بود، دلتتنگ از فضای وبلاگستان، اینرا مثل بسیار از دلنگفتهها و نانوشتهها در ذهنم تلنبار میکردم. شعرم هم به مخاطبش رسیده بوده و همین برایم بس بود.
اما به اصرار دوستان، و به خاطر توصیههایی که خودم به بسیاری از وبلاگنویسها کردهام و شاید هم به خاطر رد عیبی که روی وبلاگم گذاشتهاند، چند کلامی از این دست هم مینویسم. تا ببینیم.
*****
وقتی تو نیستی، قافیهام تنگ میشود
قلبم برای شعر گفتنم، تنگ میشود
وقتی تو نیستی ،راه نگاهم به سمت تو
نه این که بسته باشد، اما، تنگ میشود
وقتی تو نیستی، پنجرهها قفل میشوند
حتی دل صفحه یاهو، تنگ میشود
انگار نفسم را به نفس تو بسته اند
وقتی تو نیستی، نفسم تنگ میشود
غم را اگر چه به جان میخرم ولی
وقتی تو نیستی، دل شادی تنگ میشود
ای بلبل خوشنفس بوستان عشق
وقتی تو نیستی، دل گلها تنگ میشود
دلخواه دل! درددلم را ببین. بیا
وقتی تو نیستی،دل هم دلش، تنگ میشود
*****
از اشکالاتش با خبرم. شاعر هم نیستم. اما شاید راهنمایی اهل فن موثر باشد. پس دریغ نکنید.
راهنمایی اهل دل بیشتر مورد نظر است.
نفس اول بیت سوم با فتحه و دومی با سکون است.
تو را به خدا به توصیههای ادبیاتی که بچهها در وبلاگهایشان نوشتهاند عمل کنید. نیمفاصله و نداشتن غلط املایی و نکتههای دیگری که در جریان الفبای وبلاگی گفته شد را فراموش نکنید.
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.