بنا نداشتم برای نشست ادبی اینبارمان چیزی بنویسم. حتی قرار بود دست خالی بروم.
شب قیصر هم که بود، با یادی از او و اشعارش تمام جلسهمان پُر می شد.
اما سر شب که تنها هم بودم؛ قدم زنان چند کلمه ای به یاد او در ذهنم شکل گرفت.
خواستم آنرا در انتهای نوشته قبلی پنهان کنم از شرم ضعف آن. اما آشنایی با دوستی که با دیدن جمع صمیمانه ما مشتاق شد در
کنارمان بنشیند و شعر کم نظیری که خواند و مبهوتمان کرد و جای خالی علی و مهدی و حضور مهمان عزیزی که امشب را با ما بود،
باعث شد به درخواست دوستان مبنی بر نوشتن یادداشت جدید عمل کنم.
یادمان باشد طوری باشیم که وقتی حضور نداریم، جای خالی ما را احساس کنند. وقتی رفتیم همه یادمان کنند. وقتی هستیم همه
خواستارمان باشند.
و اما به یاد قیصر:
این شعر را به یاد تو: قیصر! سروده ام
بگذر ز وزن و قافیه، آیا نمی شود؟
***
قیصر مرو! دل ما تنگ می شود
با رفتنت قافیه ها تنگ می شود
بودی امیر شعر و با ارتحال تو
این عرصه بر شعرا تنگ می شود
از من چه انتظار ردیف است و قافیه
وقتی ردیف عمر، تو را تنگ می شود
گفتی که آه، چقدر زود دیر می شود
آری چه زود فرصت ما تنگ می شود
رفتی و ما هنوز نگاهت نکرده ایم
این وقت دیدن تو چرا تنگ می شود
ای روح پر فتوح امین پور! کن مدد
ورنه مسیر شعر، مرا تنگ می شود
***
این شعر را به یاد تو: قیصر! سروده ام
بگذر ز وزن و قافیه، آیا نمی شود؟
سروده استاد حجت الاسلام حسیی ژرفا در سوگ قیصر امین پور:
مهیب بود خبر: پر کشید قیصر هم
شکست از غم او قامت صنوبر هم
از آن همه نشکستم چنین که سخت این بار
رسیده بود خبرهای تلخ دیگر هم
به تابناکی یک قطره اشک او نرسد
هزار آینه در آینه برابر هم
ز یاد ناب شهیدان غزل غزل نوشید
ز نوش بادهی او بیقرار ساغر هم
زبان دل که به دستور عشق گفت و نوشت
چه عاشقانه سرودهست بیت آخر هم
کجا ز خاطر اروند میرود یادش…
و نامش از قلم نخلهای بیسر هم؟
چنان وجود لطیفش ز درد صیقل دید
که روحهای مجرد ندید و گوهر هم
به سوی سید و سلمان سحر گشود آغوش
مبارک است سفر! رفت این برادر هم.
منبع: نشریه الکترونیک فیروزه
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.