چند ماه است که دوستی گرامی، بسیار مشوق و انگیزه بخش من بوده برای نوشتن. حالا نمیدانم این مسئله برای من که بیشتر از هر کسی به وبلاگ نوشتن تشویق کرده ام و برای آموزش آن وقت گذاشته ام، جالب است، یا خنده دار و شاید هم گریه دار!
هر بار بهانه ای برای ننوشتن آورده ام. انگار که دستم را خوانده باشد، امشب گیر دادند! (این جمله،ترجمه وبلاگی عبارت «اصرار کردند» میباشد!) که همین بهانهها را بنویس. چقدر همین حرف را در کلاسها گفته ام!
واقعیت این است که از بعضی مخاطبین ملولم و وبلاگ خوانم آرزوست.
البته میدانم که این کلام ممکن است به بعضی بربخورد و خودپسندی حساب شود. اما چاره ای ندارم. گناهش گردن ایشان که اصرار میکنند.
معلوم نیست به خاطر امکانات زیاد پارسی بلاگ است یا روحیه خاص ما مذهبیها که در دایره محدودی ماندهایم و هر تلاشی هم تا به حال بیفایده مانده است. گرفتار حاشیهها هستیم. دایره وبلاگ خوانی ما محدود به آنهایی است که در وبلاگمان کامنت میگذارند! موضوع نوشتههایمان طوری است که مدتی بعد هم اگر خوانده شود اتفاقی نمیافتد. بازار بیدین کردن هم که داغ است! خاله زنک بازی؟! البته مذموم است. ولی ما نفهمیدیم تعریف آن چیست که هر چه خاله زنکتر، معترضتر، چنان که بنده از ترس همین اتهام، هیچ گونه اعتراضی به این یک قلم ندارم!
چند روز قبل در جمع صمیمی دوستان نشسته بودیم و مهندس در حالیکه به صفحه لپ تاپ حامد اشاره میکرد، گفت این وان نوت فیس بوک داره؟! و من در میان خنده دوستان به این شوخی، یادم افتاد که بسیاری از دوستان حتی، هنوز فرق پارسیبلاگ و دفتر توسعه را نمیدانند! یادم آمد عزیز رزمنده وبلاگ نویسی که در وبلاگ شخص هتاک به امام (ره) و نظام که از پارسی بلاگ احراج شده بود، نوشته بود: دستهایی در کار است تا پارسی بلاگ از وبلاگهای مذهبی خالی شود!!
نمیخواهم الان از پارسیبلاگ بنویسم. گرچه تهمتهای زیادی نصیبمان شده، و به زودی باید مفصل حرفش را بزنم. اما الان مسئله این رفتار حیرت انگیز وبلاگنویسهای مذهبی است. بارها شده که متوجه شدهام اینها حتی وبلاگهای دوستانشان را هم درست نمیخوانند. یک نگاه سرسری میکنند و سپس میپردازند به اصل کاری که همانا کامنت میباشد. حتی بدون خجالت از اینکه بنویسند: حاضر! یا: اول!
یا مثلا کافی است که یک وبلاگ ایجاد شود با چند شعر و متن مذهبی، با یک اسم دخترانه، و بعد از مدتی بسیار کوتاه، با دفترچهای پر از شماره تلفن و اسرار این و آن، راه بیافتد و اشک همه را در بیاورد! و بعد همه آه و واویلا سر میدهند که چقدر اینترنت محیط اخی است!
یا یک نفر راه میافتد و در وبلاگها به اسم دیگران کامنت میگذارد و بدوبیراه مینویسد، موجی راه میافتد که ای وای! ببینید چه جنایتها میکنند! و اینها همه در حالیاست که امضای الکترونیک پارسیبلاگ از سادهترین و مشخصترین امکانات آن است. و چقدر وقت زیاد دارند این جماعت که بر سر این مسائل بگذرانند!
از همه سفارشهای دین به زیرکی و هوشیاری که بگذریم، این همه دستور به طلب علم داده شده است. این همه در مبانی دینی ضعف داریم. این همه شبهه پاسخ داده نشده هست. اگر وقت ما به خواندن و نوشتن این مطالب بگذرد، آیا فرصتی برای حاشیهها باقی میماند؟
چرا وقتی کسی قصد میکند بینشان باشد و بنویسد، ملتی بسیج میشوند که سر از کارش در بیاورند و تا آمار دودمانش را نگیرند و از هر چه وبلاگ و وبلاگ نویس بیزارش نکنند، دست بر نمیدارند؟
چرا یک نوشته سوالی یا جنجال بر انگیز، پر از کامنت های بیربط و ناامیدکننده است؟
البته من از اعصابم سیر نشدهام که مصداق نشان بدهم! همین مقدارش هم از سرم زیادی بود.
و البته این اعتراض وارد خواهد بود که خودم چقدر از این ایرادات مبرّا هستم. به نظر میآید افرادی هستند که برای در امان ماندن از حاشیهها و تنگ نظریها به مأمن ناشناسی پناه بردهاند. این وبلاگ را که دیدم، آه از نهادم برخاست که اثبات همین حرف بود. شاید من هم جایی دیگر وبلاگی مینویسم که این اشکالات را ندارد. شاید هم این حرف بهانه ای است! اما شما لااقل وبلاگ نویس و وبلاگ خوان خوبی باشید.
برای ثبت نام در اردوی وبلاگ نویسان دیگر فرصت نیست!
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.