اینجا که منتظر اذان صبح نشسته ایی،تا اذان صبح به افق کوفه، خیلی مانده.
آدم میتواند تصور کند در نوزده رمضان سال چهل هجری، در خانه ام کلثوم چه می گذشته است.
برای مولا، شاید ساعت هایی شوق انگیز تر از این نبوده باشد.
ساعت هایی که او را به سر دادن فریاد رستگاری نزدیک می کرد.
اما تصور کنید همهمه پشت خانه زینب(س) را، که هنوز اندکی از وقت نماز نگذشته، خبر از برگشت علی(ع) به خانه میداد.
شاید تنها پدر از دل دختر خبر دارد که در چنان حالتی، می گوید مرا رها کنید تا زینب نگران نشود!
در میان آن هیاهو، به زینب(س)فکر می کنم و دل بی قرار او که داغ ها باید ببیند بعد از این.
امان از دل زینب (س).
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.