به حامد گفته بودم که مگر بیکاری؟! ما هم اگر می رویم، به خاطر دو تا جلسه دیگری است که به خاطر دفتر توسعه قرارش را گذاشته ایم. حرفم را گو ش نکرده، حالا خودش به خودش گفته آخر تو بیکاری؟!!
اما شرح ماجرای مشاوران جوان رئیس جمهور:
یک عده ای از خود دفتر ریاست جمهوری گرفته تا استانداری ها و شاید ادارات پایین تر، گروه هایی تشکیل داده اند به اسم مشاوران جوان، و به هم متصل اند و یک شبکه ارائه ایده و طرح به وجود آورده اند.
مسئولین این شبکه، قصد دارند از همه جامعه هایی که بخشی از افراد در آن حضوردارند ،برای ارائه طرح ها و پیشنهادات خودشان فراخوان کنند. الان نوبت وبلاگ نویسان شده! همین!
خب نمی شد این چند کلمه را از اول در وبلاگشان بنویسند؟ ( از این جا انتقاد و پیشنهاد من رسما شروع شده. قابل توجه جناب مزارعی و رفقا، البته اگر کفرش از دست منتقدین به اندازه کافی در نیامده باشد).
حالا یک عده ای بدون این که دقیقا بدانند چه خبر است، راه افتاده اند رفته اند آن جا،نتیجه اش هم معلوم است چه می شود.
من ازخود آقایان مشاور انتظاری بیش از این ندارم. چون واقعا نمی دانستند وبلاگ چیست! وقتی آقای مهندس میگوید ما الان چند هزار! و بعد تصحیح میکند که چند ده هزار! وبلاگ داریم، یعنی دست بلند کردن و طرح و پیشنهاد دادن درچنین مجلسی بی فایده است! به خصوص که یک عده بچه با ادب و با فرهنگ تهرانی هم اطرافت به شکل های مختلف لم داده و در حال پرتاب پارازیت و پخش بی مزگی و مسخره بازی (به عنوان دسر بعد از افطار )باشند.از بلند گو خبری نباشد، مراسم در نماز خانه برگزار شده باشد، همه هم فهمیده باشند که همه چیز اشتباهی شده است!!(این آخری ریشه اصلی خراب کردن برنامه بود)
معتقدم هرچقدر هم این برنامه ضعیف و بدون بررسی برگزار شده باشد، حداقل انتظار این بود که حاضران،به خاطر افطاری که خوردند هم شده، کمی تحمل و همکار ی میکردند تا اوضاع بد تر از آن چه بود نشود.
اما دریغ ! و چقدر درد آور است وقتی از کسانی که ادعای فدایی بودن و استشهاد می کنند گرفته تا کسانی که آنقدر منور الفکرند که انتظاردارند نور مخشان چشم مردم را بزند، ادب و احترامی دیده نشد چه رسد به همکاری و تحمل!
هر چقدرهم آقای مزارعی در مدیریت جلسه مورد انتقاد باشد، ببینید در مقابل رفتار دور از انتظار بعضی افراد،چه عکس العمل زیبایی نشان داده است که خودش برای شرح ماجرا کافی است.
شرکت دراین برنامه فرصتی شد برای دیدن دوستانی مثل امیرعباس و حسن آقا و حامد طالبی و نویسنده وبلاگ قلم رنجه، و چند نفر دیگر که باعث شد بعد از برگشت احتیاج به مسکّن پیدا نکنم!
( اگر گذار حامد خان طالبی هم به اینجا افتاد، خدمتشان عرض شود که از شما دیگر انتظارنداشتیم! جو گیر شده بودی برادر؟)
***** غیره نوشت:
*راهپیمایی روز قدس: از کسانی که آمدند، ممنونم. به نظر من برنامه خیلی هم خوب بود.
حامد کشکولی هم که کشکول خوشمزگی است، مثل همیشه خیلی زحمت کشید. اما باز هم نا حامد مردانه! مرا در عکس ها سانسور کرد. الان اسرائیلی خیالشان راحت است که من در راهپیمایی نبوده ام!
*دوست عزیزی کنایه زده و جایگاه پدر بزرگی ما را به خاطر مطلب قبلی نوه با مرام ما به سخره گرفته. خدمتش عارضیم که وبلاگ اینطوری هاست دیگر. درست است که باید احترام بزرگتر را در خطاب کردن نگه داشت، اما چه می شود کرد. تازه من که خودم هزار ایراد دارم،چطور به نوه هایم بگویم آدم به بابا بزرگش نمی گوید .... ؟! تازه تهمت هم زده اند که ما به فکرشان نیستیم و این حرف ها!
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم؛ که درطریقت ما کافری است رنجیدن!
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.