بنام خدا
طلاب عزیزی که مایل به فعالیت تبلیغی در فضای مجازی هستند، به سایت بلاغ مراجعه نمایند و در بخش تبلیغ نوین ثبت نام کنند.
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
ما وبلاگنویسان و فعالان فضای مجازی وظیفه خود میدانیم تجدید بیعت خود با ولیفقیه را اعلام کرده و اعلام کنیم که حمایتها و همراهیهای ما با گروهها و مسئولین تا زمانی است که در مسیر ارزشهای الهی و اسلامی گام بردارند. ما با کسی عقد اخوت نبستهایم و مرزهای اعتقادیمان را با تمام وجود حراست میکنیم.
ما معتقدیم که مشروعیت مسئولین نظام وابسته به اجرای احکام اسلامی و تبعیت از نایب عام امام زمان (عج) است و اگر کسی در غیر این مسیر گام بردارد، قرار گرفتنش در آن مسئولیت خلاف شرع و قانون اساسی است. ما از مسئولین میخواهیم تا «ولایت پذیری عملی» خود را اثبات کنند و راه را بر هرگونه شایعه و حرفهای حاشیهای ببندند چرا که ما معتقدیم که تبعیت از ولی فقیه در قالب سخنان زیبا نیست و باید این سخنان در عمل ظهور یابند.
تعز من تشاء و تذل من تشاء
بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر
جمعی از وبلاگ نویسان و فعالان فضای مجازی
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
این جوان ساده ی شهرستانی چه اهمیتی دارد؟ خودش یا وبلاگش فرقی نمی کند. مهم نیست که او همان روز های اول چندبار (+++) تکلیفش را مشخص کرده بود. مهم نیست چه چیزی نوشته بود که طرف خوشش نیامده (صرفا! نه این که تاب نیاورده باشد!). مهم نیست بقیه ی هم فکران اُمید، درباره ی آن شخص و کارها و افکارش چه می گفتند و چه می گویند. بلکه مهم این است دهانشان را باز کنند و به صورت مُبهم و کُلّی، حرف بزنند. مصادیق مهم نیست. معنا و محدوده و تعریف و مبنا و هزار قید بی مصرف دیگر در منطق و فلسفه و زبان و ادبیات و هر حوزه دیگر از علوم که لابد برای سرگرمی است، مهم نیست. مهم نیست چهارده سال پیش که با شعار "آزادی" میلیون ها نفر را فریب می دادند، منظورشان چه بود. اتفاقا مهم این است که کسی نداند منظورشان چه بود. که وقتی می گوید: آزادی از جان مقدّس ابا عبدالله (ع) هم بهایش بالاتر است، کسی نفهمد که چه گفت. برای همین وقتی مُفتخِرشان امشب جلوی میلیون ها ایرانی پرت و پلا گفت و دروغ بافت و تهمت زد و مثل آن مُفتَخُرشان حتی یک قانون ساده ی مناظره را هم تاب نیاورد و مثل بچه دبستانی های درس از بُر کرده، از حضرت علی (ع) و مقدسات و تاریخ اسلام و انقلاب با دروغ و تحریف و ناجوانمردی خرج کرد، همه شان لالمانی می گیرند . برای این که این ها مهم نیست.
اُمید آهستان مُهم نیست. چه اهمیتی دارد که این شهرستانی یک لا قبا، یک تنه، کار ده تا بلکه ییشتر نهاد و موسسه و صدا و سیما و کوفت و زهرمار دیگر را می کند، اما چند میلیون، نه، چندده میلیون، (شاید هم چندصد میلیون) پول نفت و نان و داروی این ملت دو دستی تقدیم می شود به سر کار علّیه های چند نقطه و همه هم خفقان می گیرند. البته ما خفقان نمی گیریم. مُنتها چون زیاد حال و حوصله نداریم، سر دور و بری هایمان که مدت هاست همین درد ها را فریاد می زنند، فریاد می زنیم. اصلا چه معنی دارد که کسی گیر بدهد به مسائل بی اهمیتی که اصلا مهم نیست ؟!
البته آُمید آهستان مُهم است برای این که تهمت و فُحش بخورد. بگویند پول گرفته و پرونده سازی کرده. برای این چیز ها مُهم است. اما مُهم نیست آنهاکه این همه سال دم از گفتگو و تحمل حرف مُخالف زدند، اقلا به بعضی از سوال هایش جواب بدهند. بلکه می گویند نباید با او حرف زد. او افراطی است. دُگم است. نمی فهمد که. اصلا آدم کُش است. اصلا مگر اُمید و چند تا ساندیس خور دیگر چند نفرند؟ مهم نیستند که. مهم بقیه مردم اند که حدودا هفتاد میلیون نفرند. آمار هم مُهم نیست البته. مهم نیست از "انقلاب" تا "آزادی" چقدر راه است. مهم نیست چند نفر در مسیر از "انقلاب" تا "آزادی" "جا" می گیرند. آخر "میدان آزادی " آن ها خیلی وسیع است. البته آن قدر وسیع نیست که اُمید آهستان در آن جا بگیرد. حتی جا نیست که کسی در آن ساندیس بخورد. بلکه هر کس اطراف "انقلاب" باشد حتما رفته که ساندیس بخورد. برای همین این ها از طرف"انقلاب" نمی روند آزادی. بلکه از یک آدرس دیگر می روند که مسیرش معلوم نیست. همان طور که از اولش معلوم نبود.
اُمید آهستان مُهم نیست. بسته شدن وبلاگش هم مُهم نبود. برای همین خیلی زود رفع شد. باید گذاشت آهستان یک چیز هایی برای خودش بنویسد. کسی کاری ندارد که فلانی، با فلانی که از حرف های آهستان خوشش نمی آید چه رابطه ای دارد. مهم نیست که ماجراها و دسته گُل های که قبلا مُهم نبود، الان به فرهنگ و روز نامه و جاهای غیر مُهم دیگر کشیده است. ما باید اسیر همان بازی "یا این طرفی یا آن طرفی" بشویم که در وسط این بازی، مردم پایمال بشوند و یک عده هم کار خودشان را بکنند.
بله جانم. اصلا این هایی که من گفتم هم مُهم نبود. بگذریم.
کلمات کلیدی:
برای کسانی که از حدود سال 81 وبلاگ مینویسند، خاطرات آن روزها حال و هوای خاصی دارد. با اینکه تعداد وبلاگها خیلی کم بود و خیلیها هم وبلاگ را نمیشناختند، اما برای خودشان دسته دسته بودند و چون کمتر وبلاگی اسم و رسم و عکس داشت، قرارهای وبلاگی با شوق و ذوق زیادی برگزار میشد. وبلاگنویس ها با هم احساس همدلی و همزبانی میکردند و البته همدلترها با هم ازدواج هم کردند !
دیروز که در غرفه دفتر توسعه وبلاگ دینی در نمایشگاه رسانه های دیجیتال بودم، نیم ساعتی هم برای دیدن نمایشگاه وقت گذاشتم. جلوی کارگاهها که رسیدم، به یاد کلاس های وبلاگنویسی دو سال پیش، نگاهی به برنامهها انداختم. اسمی را دیدم که خاطرات آن روزها را برایم زنده کرد.
وبلاگ مُژگانبانو را کمتر کسی است که نشناسد. وبلاگی که از همان روزهای اول مینویسد و هیچ شعر و داستانی (به جز نوشتههای یک نفر) برای من به اندازهی آن دلنشین نبوده است. اینها را برای این نمیگویم که ایشان بعد از سالها، امروز و فردا اینجا را خواهد خواند بلکه حرف همیشگی من بوده است و حامد عزیز که ایشان به خاطر نوشته های خوبش خبرش را میگرفت، در طول سالهای گذشته شاهد آن بوده است.
برایم جالب بود که گذشته را به یاد داشت و از وبلاگهای قدیمی من خبر میپُرسید. نمیدانم یادشان هست که چقدر تلاش می کرد مرا به شعر گفتن دعوت کند و من چقدر از زیباییهای فلسفه میگفتم.
مژگانبانو همچنان مینویسد و اگرچه این روزها به خاطر حضور و خواندن شعر زیبایش در محضر رهبر فرزانه ، به شدت مورد هجمهی مدعیان بیفرهنگ قرار دارد، اما بازهم خواهد نوشت. چراکه در طول تاریخ، هیچ کتابسوزی قدرت خاموش کردن شمع فرهنگ و ادب را نداشته است.
نمایشگاه دیروز، به خاطر دیدار دوستان قدیمی و آشنایی با دوستان جدید، یک روز بهیادماندنی بود. شاید همهی آنهایی که دیروز دیدمشان و چه با یک سلاموعلیک گذرا، چه با چای و گفت و شنود مدتی را با هم گذراندیم، هیچ وقت ندانند که چقدر دوستشان داشته و دارم و چقدر دلتنگ آنهایی که ندیدهام هستم.
حضور و زحمات بچه های مجله چارقد، برگ افتخار دیگری برای کارنامهی دفتر توسعه است. من که هروقت به بازدیدکننده ای میگفتم همین خانمها هستند که این نشریه را میگردانند، احساس افتخار میکردم. به خصوص که خودم در این تلاشها و دستاوردها نقشی نداشتم، جز درود فرستادن و آروزی توفیق، چیزی در دست ندارم.
جبران و تشکر از زحمات دلسوزانه و بیدریغ خانم کوثر در این دوره مانند برنامه های گذشتهی دفتر، از توان خارج است. کاش حداقل نهایت قدردانی ما را بپذیرند.
پسر ها هم نیازی به اسم بردن و تشکر ندارند. لوس میشوند.
کلمات کلیدی:
اردوی مهدویت برای وبلاگنویسان هم تمام شد.
همانطور که حاج آقای نجمی روز اختتامیه گفت، تا چند وقت قبل کاملا از انجامش نا امید بودیم. اما ارادهها از جای دیگری شکل میگیرند.
من که هنوز ز اردوی طهورای سال قبل در مرخصی به سر میبردم، فقط شاهد تلاش و زحمتهای دوستان بودم.
امسال علاوه بر دیدار دوباره بسیاری از رفقای قدیمی، دیدار و آشنایی چندین نفر دیگر و همچنین فضای شاد و با نشاط ویژه، باعث شد روزهای خاطرهانگیزی داشته باشیم. اما باعث نشد جای خالی آنهایی که نبودند، به خصوص مرحوم حسن نظری عزیز احساس نشود. روحش شاد.
کلمات کلیدی:
چند ماه است که دوستی گرامی، بسیار مشوق و انگیزه بخش من بوده برای نوشتن. حالا نمیدانم این مسئله برای من که بیشتر از هر کسی به وبلاگ نوشتن تشویق کرده ام و برای آموزش آن وقت گذاشته ام، جالب است، یا خنده دار و شاید هم گریه دار!
هر بار بهانه ای برای ننوشتن آورده ام. انگار که دستم را خوانده باشد، امشب گیر دادند! (این جمله،ترجمه وبلاگی عبارت «اصرار کردند» میباشد!) که همین بهانهها را بنویس. چقدر همین حرف را در کلاسها گفته ام!
واقعیت این است که از بعضی مخاطبین ملولم و وبلاگ خوانم آرزوست.
البته میدانم که این کلام ممکن است به بعضی بربخورد و خودپسندی حساب شود. اما چاره ای ندارم. گناهش گردن ایشان که اصرار میکنند.
معلوم نیست به خاطر امکانات زیاد پارسی بلاگ است یا روحیه خاص ما مذهبیها که در دایره محدودی ماندهایم و هر تلاشی هم تا به حال بیفایده مانده است. گرفتار حاشیهها هستیم. دایره وبلاگ خوانی ما محدود به آنهایی است که در وبلاگمان کامنت میگذارند! موضوع نوشتههایمان طوری است که مدتی بعد هم اگر خوانده شود اتفاقی نمیافتد. بازار بیدین کردن هم که داغ است! خاله زنک بازی؟! البته مذموم است. ولی ما نفهمیدیم تعریف آن چیست که هر چه خاله زنکتر، معترضتر، چنان که بنده از ترس همین اتهام، هیچ گونه اعتراضی به این یک قلم ندارم!
چند روز قبل در جمع صمیمی دوستان نشسته بودیم و مهندس در حالیکه به صفحه لپ تاپ حامد اشاره میکرد، گفت این وان نوت فیس بوک داره؟! و من در میان خنده دوستان به این شوخی، یادم افتاد که بسیاری از دوستان حتی، هنوز فرق پارسیبلاگ و دفتر توسعه را نمیدانند! یادم آمد عزیز رزمنده وبلاگ نویسی که در وبلاگ شخص هتاک به امام (ره) و نظام که از پارسی بلاگ احراج شده بود، نوشته بود: دستهایی در کار است تا پارسی بلاگ از وبلاگهای مذهبی خالی شود!!
نمیخواهم الان از پارسیبلاگ بنویسم. گرچه تهمتهای زیادی نصیبمان شده، و به زودی باید مفصل حرفش را بزنم. اما الان مسئله این رفتار حیرت انگیز وبلاگنویسهای مذهبی است. بارها شده که متوجه شدهام اینها حتی وبلاگهای دوستانشان را هم درست نمیخوانند. یک نگاه سرسری میکنند و سپس میپردازند به اصل کاری که همانا کامنت میباشد. حتی بدون خجالت از اینکه بنویسند: حاضر! یا: اول!
یا مثلا کافی است که یک وبلاگ ایجاد شود با چند شعر و متن مذهبی، با یک اسم دخترانه، و بعد از مدتی بسیار کوتاه، با دفترچهای پر از شماره تلفن و اسرار این و آن، راه بیافتد و اشک همه را در بیاورد! و بعد همه آه و واویلا سر میدهند که چقدر اینترنت محیط اخی است!
یا یک نفر راه میافتد و در وبلاگها به اسم دیگران کامنت میگذارد و بدوبیراه مینویسد، موجی راه میافتد که ای وای! ببینید چه جنایتها میکنند! و اینها همه در حالیاست که امضای الکترونیک پارسیبلاگ از سادهترین و مشخصترین امکانات آن است. و چقدر وقت زیاد دارند این جماعت که بر سر این مسائل بگذرانند!
از همه سفارشهای دین به زیرکی و هوشیاری که بگذریم، این همه دستور به طلب علم داده شده است. این همه در مبانی دینی ضعف داریم. این همه شبهه پاسخ داده نشده هست. اگر وقت ما به خواندن و نوشتن این مطالب بگذرد، آیا فرصتی برای حاشیهها باقی میماند؟
چرا وقتی کسی قصد میکند بینشان باشد و بنویسد، ملتی بسیج میشوند که سر از کارش در بیاورند و تا آمار دودمانش را نگیرند و از هر چه وبلاگ و وبلاگ نویس بیزارش نکنند، دست بر نمیدارند؟
چرا یک نوشته سوالی یا جنجال بر انگیز، پر از کامنت های بیربط و ناامیدکننده است؟
البته من از اعصابم سیر نشدهام که مصداق نشان بدهم! همین مقدارش هم از سرم زیادی بود.
و البته این اعتراض وارد خواهد بود که خودم چقدر از این ایرادات مبرّا هستم. به نظر میآید افرادی هستند که برای در امان ماندن از حاشیهها و تنگ نظریها به مأمن ناشناسی پناه بردهاند. این وبلاگ را که دیدم، آه از نهادم برخاست که اثبات همین حرف بود. شاید من هم جایی دیگر وبلاگی مینویسم که این اشکالات را ندارد. شاید هم این حرف بهانه ای است! اما شما لااقل وبلاگ نویس و وبلاگ خوان خوبی باشید.
برای ثبت نام در اردوی وبلاگ نویسان دیگر فرصت نیست!
کلمات کلیدی:
از لطفهای دوستان بابت مطلب قبلی خیلی متشکرم.
اما واقعیت این است که این زیادهروی در ابراز منویات و احساسات، برایم گران تمام شد و به خاطر آن، پس گردنی حسابی نصیبم کردند و ظرف دو شبانهروز، چند ضربه مهلک خوردم. تا درس عبرتی باشد برای خودم!
***
اما داستان کامنتها حکایتی است تمام نشدنی. هر بار یک نکته از این هزاران گشاییم تا ببینیم بالاخره تکلیف ما در این میان چیست.
خیلی وقتها میبینم کسی نوشته: هر وقت آپ! شدی خبرم کن. یا: بی معرفت چرا خبر نکردی بیام بخونم. یا: داشتم رد میشدم دیدم آپ! کردی و ....
اولا این آپ! کردن آدم را یاد آپولو هوا کردن میاندازد! ( به خصوص من که نوشتن وبلاگ برایم کمتر از آن نیست!).
بعدش اینکه تا قبل از اردوی طهورا باور نمیکردم هیچ کس از سیستمهای خبرخوان مثل خواننده گوگل خبر نداشته باشد.
حتی وقتی دکتر موذن درباره گوگل ترند پرسید، کسی چیزی از آن نمیدانست یا لااقل اکثریت اسمش را نشنیده بودند.
عزیز دل برادر! یک کلمه گویمت گوش کن و بهانه مگیر، برای با خبر شدن از آپ! شدن از گوگل کمک بگیر! اینطوری:
یک اشتراک از ایمیل گوگل را با یک صفحه اینترنت اکسپلورر مخلوط کرده و هم میزنیم، به خاطر سرعت اینترنت چند دقیقه صبر میکنیم تا سایت خوب بالا بیاید، بعد به این صفحه میرویم: http://www.google.com/reader
در این صفحه روی این لینک: add subion کلیک میکنیم و در فضایی که باز میشود آدرس وبلاگ آپ! شونده را وارد میکنیم.
بعد از این، هر وقت این صفحه گوگل را باز کنید، اگر دوست جانتان آپ! کرده بود، عنوان وبلاگش پر رنگ شده و تعداد پست های جدیدش هم مشخص است. روی آن کلیک کنید و نوشتههایش را بخوانید. البته برای نوشتن کامنت فدایت شوم و همچنین ثواب افزایش آمار وبلاگش، باید خود وبلاگ را باز کنید که آنهم از همین صفحه امکانپذیر است.
به این ترتیب، بخش زیادی از ترافیک اینترنت ناشی از کامنتهای آپ! رسانی کم خواهد شد و شرش از سر اینترنتبازان.
این هم اعتراض به یاهو:
Yahoo mail در لیست کشورهای خودش یعنی Yahoo mail اسم ایران را حذف کرده! خیلی برایم عجیب بود که Yahoo mail یعنی سایتی با عظمت و گستردگیYahoo mail چنین حرکتی انجام داده و اسم ایران را حذف کرده! Yahoo mail یعنی سرویسی که میلیونها نفر کاربر دارد، Yahoo mail یعنی سایتی که روزانه هزاران هزار بازدیدکننده دارد، Yahoo mail یعنی سرویسی که آدرس ایمیل من و شما در آن ثبت شده...
به هر حال به مسوولان Yahoo mail ایمیل زدم و درخواست کردم که نام ایران را بهYahoo mail اضافه کنند... البته از اشتباه نگارشی عذرخواهی میکنم، درخواست کردم نام ایران را به لیست کشورها در صفحهی ثبت نامYahoo mail اضافه کنند. با این تفاسیر،Yahoo mail جواب داد که سایتی مثل ما یعنی سایت Yahoo mail واقعاً نمیتواند به تک تک کاربران شخصاً جواب بدهد و از همین رو ما دوباره به Yahoo mail سر زدیم و به بخش کمک و راهنمایی درYahoo mail هم مراجعه کردیم وYahoo mail را دوباره دیدیم ولی فهمیدیم که Yahoo mail باز هم اسم کشور ما را در لیست کشورهایش نگذاشته است.
من در اینجا ضمن انتقاد از Yahoo mail که اسم کشور ما را از لیست کشورهای بخش ثبت نام سرویس Yahoo mail حذف کرده، اعلام میکنم که ای Yahoo mail تویی که اسم بیمسمای Yahoo mail را داری که اصلاً معلوم نیست در این ترکیب اضافی Yahoo mail هر کلمه چه معنایی دارد...
اگر سرتان درد گرفت از اینکه این همه Yahoo mail خواندید، من معذرت میخواهم! قول میدهم در پستهای بعدی دیگر اینقدر پشت سر هم ننویسم Yahoo mail و از کلمات دیگری به جای Yahoo mail استفاده کنم. به هر حال Yahoo mail یک بمب است که اینطوری باید مجبورش کنیم بترکد.
اتصالتان مستدام.
کلمات کلیدی:
در ایام نمایشگاه رسانههای دیجیتال، با افراد مختلفی گفتگو کرده بودیم. از خبرنگار گرفته تا کسانی که صرف کنجکاوی میخواستند درباره وبلاگ بدانند.
درآنمیان مراجعه خواهر دانشجویی که برای تحقیقات درس دانشگاهی خودش درباره وبلاگ سوالاتی داشت، مانند بقیه افراد جزو امور جاری و معمولی نمایشگاه به نظر می آمد.
اما بعدتر فعالیت و تحقیقات موفق و مفید ایشان باعث تحسین و خوشحالی و دلگرمی شد.
ایشان علیرغم اتمام درس مربوطه، کار تحقیقی خود را در مورد وبلاگنویسی طلاب رها نکرده و شروع به نوشتن مطالبی در مورد بعضی از آنها کردهاند.
البته طبق معمول که قرعه هایی اینچنین به اسم من میافتد، حاشیهنویسی ایشان از وبلاگ مرحوم شبنوشت شروع شده و بدینوسیله مجبورم کرده اند چندکلمه ای به عنوان واکنش بنویسم.
اول اینکه انتظار داشتم مطلب ایشان بیشتر محتوا و روش را نقد کند. اما خودشان هم گفتهاند که هدفشان فقط معرفی بوده است.
دوم اینکه واقعا فکر نمیکنم وبلاگ من مطلب مفید یا قابلتوجهی برای کسی داشته باشد و آنرا صرفا برای معرفی در فعالیتهای وبلاگی و بیان نظرات رسمی یا شخصی ایجاد کردم و حرفهایم را در وبلاگ دیگرم مینویسم.
اما با این حال ننوشتن یا به قول دوستان کند نوشتن من دلایلی دارد که اگر کسی حوصلهاش را دارد در ادامه مطلب بخواندش!
ضمن اینکه همین نوشتهها را به عنوان اجابت دعوت حامد عزیز به بازی وبلاگی الفبای وبلاگنویسی محسوب و تقدیم میکنم!
کلمات کلیدی:
نمایشگاه ها یک فرصت هستند. برای معرفی، آشنایی، توسعه و خیلی چیز های دیگر.
بستگی دارد چه هدفی داشته باشی. اگر نیت خیر و خالصانه داشته باشی، این فرصت باعث افزایش توفیق می شود و اگر نه، وزر و وبال بیشتر به همراه می آورد. اگر قصدت انجام وظیفه باشد، در هر صورت راضی هستی و سبکبار و اگر حسادت و کینه و برتری طلبی پیشه کرده باشی، همیشه در آتش آن خواهی سوخت حتی اگر همه دنیا را هم تصاحب کنی.
ما و بقیه دوستان در دفتر توسعه وبلاگ دینی هم با توجه به آن چه از ابتدا در نظر داشتیم، فرصت نمایشگاه رسانه های دیجیتال را مغتنم شمردیم که هم به معرفی دفتر و شرح فعالیت های انجام شده بپردازیم و هم در راستای برنامه های آینده اطلاع رسانی کرده و دوستان را به یاری بطلبیم.
طی روز های گذشته، حامد، مظاهر، غلامعلی، محمد، حامد و سوزنبان عزیز با مدیریت و پیگیری های مداوم حاج آقا نجمی زحمات شبانه روزی کشیدند تا حضور شایسته ای را دراین نمایشگاه تدارک ببینند و من به سهم خودم از شان تشکر میکنم.
فردا که چهارشنبه است (و همچنین جمعه و یکشنبه آینده) به خواست خدا در غرفه دفتر توسعه وبلاگ دینی منتظر دیدار دوستان هستم.
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.