خلبانان جنگندههای کشور عزیزمان، به خلبان هواپیمای مسافر بری چه گفتند یا اینکه بوئینگ بوده یا ایرباس، مهم نیست. مهم این است که بالاخره بعد از چند سال آرزوی میلیونها ایرانی که از جنایتهای ریگی به ستوه آمده و دلخون بودند تحقق پیدا کرد. من هم مثل دیگران خوشحالم. خیلی خوشحالم. خدا قلبشان را شاد کند که جانشان را به خطر انداختند و ملتی را شاد کردند.
در این بین نکته قابل توجه این بود که تلویزیون بخش کمی از جنایت های این سفاک را نشان دهد (تاکید میکنم: بخش کمی) و البته حمایت های صریح پشتیبانان سبز فتنه را، که تعجبی هم نداشت. سوال از سبزها این است که چطور کسانی که هر وقت،هر جا، شرارت و بدی و جنایت هست، یا خودشان حضور دارند یا دُم خروسشان پیداست یا تایید و حمایت میکنند، اینهمه سنگ شما را به سینه میزنند؟! چطور حامیان شما از اوخ شدن پسر فلانی قلبشان به درد میآید، اما از این همه جنایت ککشان هم نمیگزد؟
سخن کوتاه کنم.
نوشته های وبلاگهای سبز را درباره اعدام یعقوب میر نهاد را میخوانم و اشک و نالهی خانوادههای قربانیان چلو چشمم رژه می رود.
بیانیهی شیخشان را میخوانم و تصاویر میلیونها ایرانی در روز 22 بهمن را به یاد میآورم. ادعاهای چند ماههشان را مرور میکنم و عکسالعملشان در مقابل هر بار شکست و نامرادی را میبینم. از الان هم میتوان حدس زد درباره این اتفاق چه خواهند گفت و چه خواهند کرد. تنها میتوانم بگویم قسم به خدایی که از او نمیترسید، روز پاسخ فرا خواهد رسید.
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.